بی وزنی

ساخت وبلاگ
مي شه يه نفر رو دوست داشت و در عين حال ازش متنفر بود؟ احساس مي كنم هر لحظه ممكنه ديوونه شم... بعد از ٢-٣ سال جون كندن براي فراموشي تازه تازه انگار دلم كم كمكي داره براي يكي مي تپه... سخته ولي پنهونكاري! دارم از همون اول باز به خودم نهيب مي زنم كه نميشه؛ درست نيست؛ اون آدمش نيست؛ اون نميخواد... تو ك بی وزنی...ادامه مطلب
ما را در سایت بی وزنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegie-sagiii بازدید : 8 تاريخ : دوشنبه 22 خرداد 1396 ساعت: 16:39

لعنت خداوند به هرچي هورمونه بدنم جون نداره باز ٢٨ روز گذشت...تپش قلب دارم. هيچ راحت نيستم،بي قرارم.توخونه الكي مي چرخم. به هركي ميرسم بغلش ميكنم؛ مامان؛ بابا؛ مهدي. نق نق مي كنم به جونِ مامان؛ باصبوري هميشگي اش بهم مي خنده. يه مشت زعفرون برمي دارم مي ريزم تو چايي ام.... نع خير! سرِ اومدن نداره. حال بی وزنی...ادامه مطلب
ما را در سایت بی وزنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegie-sagiii بازدید : 10 تاريخ : دوشنبه 22 خرداد 1396 ساعت: 16:39

سخنراني بلند بالايي مي كنه در باب اينكه اين روزها زندگي زناشويي ديگه هيچ معني ندارهزل مي زنم به دسته هاي عينكش،لابد بايد تا حالا هزارتا رنگ عوض مي كردم...من از زندگي چي ميخوام گودو؟ اينكه شب به شب برم خونه و براي اقاي شوهر غذا بپزم؟ زير لب نوچ نوچ كنم كه دكمه ي پيرهن ات كِي افتاده و من نفهميدم؟ اون بی وزنی...ادامه مطلب
ما را در سایت بی وزنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegie-sagiii بازدید : 8 تاريخ : دوشنبه 22 خرداد 1396 ساعت: 16:39

» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.

بی وزنی...
ما را در سایت بی وزنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegie-sagiii بازدید : 9 تاريخ : دوشنبه 22 خرداد 1396 ساعت: 16:39

“می بینی این حقیقت ماست نزدیک و دور واهمه در واهمه ....” برف می باره، من اما دل­ام هیچ خالی نشده... بالاخره یک روز آروم می گیرم....یک روز خواهم شد همون "عالی ترین" یک روز بالاخره همه چیز به طرز معجزه آسایی اهمیت اش رو برام از دست می ده و من می شم همون بهترین....بالاخره یک روز می رسه که من دیگه اشتب بی وزنی...ادامه مطلب
ما را در سایت بی وزنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegie-sagiii بازدید : 10 تاريخ : دوشنبه 22 خرداد 1396 ساعت: 16:39

اقاي همسرِ خانم همكار جلوي در منتظرشه... زير چشمي نگاهش مي كنم، نگرانه، مي دونم..به خودم نهيب مي زنم تو محكمي دختر، گريه كردي نكردي ها، براي خودم اخم مي كنم... هيچ يادم نمياد ميشد توي اغوش ات آروم گرفته باشم و يك دل سيرگريه كرده باشم..پاهام مي لرزه، از كمر به پايين رو حس نمي كنم، به زور خودم رو تا م بی وزنی...ادامه مطلب
ما را در سایت بی وزنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegie-sagiii بازدید : 8 تاريخ : دوشنبه 22 خرداد 1396 ساعت: 16:39

دیرزمان بود می خواستم به هزار بهانه برای تو بنویسم، حق اش اما این بود که دعوت ات می کردم به همان چای آلبالوهای بعد از ظهرهای پاییزی کنار تئاتر شهر، باران هم مثلاً آمده باشد، خیس آب هم شده باشم، بخندی و " تو بالاخره کی می خوای بزرگ شی" حواله ام کنی، بخندم و خط ونشان بکشم که هیچوقت انگار و انگشت اشار بی وزنی...ادامه مطلب
ما را در سایت بی وزنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegie-sagiii بازدید : 12 تاريخ : دوشنبه 22 خرداد 1396 ساعت: 16:39

پیچیدگی! زندگی سراسر همینه، پیچیدگی. آقای دوست دلم را می جود با حرف های نیمه کاره اش، قلبم انگار تکه و پاره می شود. زنِ درون کز کرده، با چشم هایی از جنس اندوه، با موهایی که سفید شدند، با موهایی که سفید می شوند. چیزی توی گلویم بالا و پایین می رود، جایی در حفره ای که قرار بود قلبِ من آنجا گرم برای کسی بی وزنی...ادامه مطلب
ما را در سایت بی وزنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegie-sagiii بازدید : 13 تاريخ : دوشنبه 22 خرداد 1396 ساعت: 16:39

آقای همکار رو می بینم.. اونقدر از گرفتن امضاهای این پروپوزال کوفتی خوشحالم که یادم می ره به خاطر گستاخی اخیرش خیلی وقته بهش سلام  هم نمی کنم... نیم نگاهی زیرزیرکی بهش می کنم لاغرتر شده، انگار همین دیروز بود با مرام جنتلمن مآبانه اش نشست روبه روی من توی ولنتاین کوفتی و گفت راستش واقعا نمی دونم چیکار بی وزنی...ادامه مطلب
ما را در سایت بی وزنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegie-sagiii بازدید : 14 تاريخ : دوشنبه 22 خرداد 1396 ساعت: 16:39

جریانِ صامت ... اینکه اتفاقات من رو به آدمها پیوند می ده و دوست داشتن های زندگی ام همه اتفاق بودن، با اتفاق اومدن و با اتفاق رفتن نشون می ده که نه هیچ وقت هدفی داشتم و نه هیچ وقت برنامه ای. چقدر و چندها طول می کشه آدم به این نقطه از بی تفاوتی برسه؟ چرا صبوری می کنید باهام تا این همه بی تفاوت بشم؟ چ بی وزنی...ادامه مطلب
ما را در سایت بی وزنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegie-sagiii بازدید : 9 تاريخ : دوشنبه 22 خرداد 1396 ساعت: 16:39